عاشقانه ها
دوستان روزهای سخت
1. یک شب آمدی از راه، شب که نه، غروبی بود دیدمت دلم لرزید، این شروع خوبی بود عاشقانه خندیدی، دست ها به هم پیوست خلوت قشنگی داشت کوچهای که یادت هست با بهانهی باران، چشمهایمان تر بود کوچه… من… تو… باران.. آه ! راستی که محشر بود با تو خلوت شب را خوب زیر و رو کردیم تازه اول شب بود، زود بود برگردیم می روی سفر گفتی گر چه دور خواهی شد زود باز میگردی، کاش باورم میشد بیجواب گم میشد سایهات میان شب تا سپیده باریدم، من از آسمان شب بعد رفتنت ماندم در هجوم تنهایی حس مبهمی میگفت: میروی نمیآی بی تو می کشم بر دوش، کوله بار غربت را پرسه می زنم تنها، کوچه های خلوت را خسته از دل ِ تنگم، بر می آورم آهی بعد بی تو می خوانم، شعر”کوچه” را گاهی ساده لوحی ام را باش، هر کسی که می آید با خودم می اندیشم این یکی تویی شایدنظرات شما عزیزان:
|
آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
|||
|