عاشقانه ها
دوستان روزهای سخت
در ساحل امن عقل بودم که جنون یکدفعه مرا به داخل آب انداخت فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت عقلم نرسید و زود نفرین کردم بر آنکه در آب و آنکه قلاب انداخت ... نظرات شما عزیزان:
|
آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
|||
|